علامه جعفري در يك امتحان الهي

من از فلسفه وعرفان خوشم نمى آيد، ولى داستانهاى فلاسفه وأهل عرفان را مى خوانم، علتش هم اينست كه ايشان قبل از آنكه وقتشان را صرف طرهات فلسفه وعرفان كنند، آدمهاى خوبي بودند، وبه دنبال كمال هم بودند، لذا منحرف شدند ودر دامان اهريمن جمله سازى گرفتار شدند.

از جمله داستانهايى كه لذت بردم داستان زمان جواني علامه جعفرى بود، ايشان ضمن برشمردن نشانه هاى پارسايان اين داستان زيبا را نقل فرمودند:

شخصي در جمع دوستانه از مرحوم علامه جعفری پرسيد: چه شد که به اين کمالات رسيديد؟

ايشان در جواب خاطره ای از دوران طلبگی تعريف می کنند که  هر چه دارند از کراماتی است که به دنبال اين امتحان الهی نصيبشان شده است.

ايشان می گويند:ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتيم.خيلی مقيد بوديم در ايام سرور،مجالس جشن بگيريم وايام سوگواری راهم مجلس عزا داشته باشيم.

شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه زهرا”سلام الله عليها”.اول شب نماز مغرب وعشا خوانديم.آن گاه با فکاهياتی مجلس جشن وسرور ترتيب داديم. آقايي بود به نام شيخ حيدر علی اصفهانی که معدن ذوق بود، ودرمجالس ما كه جنبه تربيتي هم داشت شركت مى كرد. بعد از ساعاتى از شب كه نشستيم، شربت هم درست شد مدير مدرسه مان مرحوم آقا سيد اسماعيل اصفهانی هم آن جا بود. به آقا شيخ علی اصفهاني گفت:آقا! شب اين جورى نميگذره حرفی داری بگو!

ايشان يک تکه کاغذ روزنامه در آورد.عکس يک دختر بود که زيرش نوشته بود”اجمل بنات عصرها”(زيباترين دختر روزگار).

گفت:آقايان! من درباره اين عکس از شما سؤالی می کنم.

اگر شما را مخير کنند بين اين که با اين دختر به طور مشروع وقانونی ازدواج کنيد (از همان اولين لحظه ملاقات،عقد جاری شود وحتی يک لحظه هم خلاف شرع نباشد) وهزار سال با کمال خوش رويي وبدون غصه زندگی کنيد، يا اينکه جمال علی (عليه السلام) را استحبابا زيارت وملاقات کنيد، کدام را انتخاب می کنيد؟

سؤال خيلی حساب شده بود.يک طرف، دختر حلال وزيبا وهزار سال زندگی بی دغدغه بود،

ويک طرف ديدار کوتاه حضرت علی عليه السلام.

گفت :آقايان! واقعيت را بگوييد! جانماز آب نکشيد درست جواب دهيد.

اول مدير مدرسه کاغذ را گرفت ونگاه کرد وخطاب به پسرش که در کنارش نشسته بود با لهجه اصفهانی گفت:سيد محمد! ما يک چيزی بگوييم نری به مادرت بگويي ها؟

معلوم شد نظر آقای مدير چيست. همه زدند زير خنده.

کاغذ را به دومی دادند.گفت:

آقا شيخ علی ! اختيار داری ، وقتی آقا(مدير مدرسه)اين طور فرمودند مگر ما قدرت داريم کپ خلافش را بگوييم…آقا فرمودند ديگه! دوباره خنده را ه افتاد.

نفر سوم گفت:آقا شيخ حيدر!

اين روايت از امام علی عليه السلام معروف است که فرمودند:ای حارث حمدانی !

هر کس بميرد مرا ملاقات میکند.

پس ما ان شاءالله در موقعش جمال علی عليه السلام را ملاقات می کنيم! باز همه زدند زير خنده.

نفر چهارم گفت:آقا شيخ حيدر، گفتی زيارت آقا مستحبی است؟

گفتی آن طرف هم شرعی صد در صد؟

آقا شيخ علی گفت:بلي.

گفت چه عرض کنم والله.(باز هم خنده حضار)

نفر پنجم من بودم. اين کاغذ را دادند دست من. ديدم که نمی توانم نگاه کنم، کاغذ را رد کردم به نفر بعدی، گفتم:من يک لحظه ديدار علی عليه السلام را به هزاران سال زندگی با اين زن نمی دهم.

يک وقت ديدم يک حالت خيلی عجيبی بمن دست داد. تا آن وقت همچو حالتی نديده بودم؛ شبيه به خواب وبی هوشی. بلند شدم وبه حجره رفتم. يک دفعه ديدم يک اتاق بزرگی است يک آقايي نشسته صدر مجلس، تمام علامات وقيافه ای که شيعه وسنی درباره امام علی عليه السلام نوشته اند در اين مرد صادق است. يک جوانی در سمت راستم نشسته بود، پرسيدم:اين آقا کيست؟

گفت:اين آقا خود علی “عليه السلام”است.

من سير او را نگاه کردم… .

چراغ خاموش شد

از اتاقم آمدم بيرون، رفتم همان جلسه، کاغذ رسيده بود دست نفر نهم يا دهم، رنگم پريده بود. نمی دانم شايد مرحوم شمس آبادی بود خطاب به من گفت:آقا شيخ محمد تقی شما کجا رفتيد وآمديد؟

نمی خواستم ماجرا را بگويم، اگر می گفتم عيششان بهم می خورد، اصرار کردند ومن بالاخره قضيه را گفتم. خيلی منقلب شدند.

خدا رحمت کند آقا سيد اسماعيل (مدير) را خطاب به آقا شيخ حيدر گفت:آقا ديگه از اين شوخی ها نکن، ما را بد آزمايش کردی!

مرحوم جعفرى گفت: اين ازخاطرات بزرگ زندگی من است.

يك نكته قابل تأمل است:

اگر حساب دو دوتا چهارتا كردي وجواب دادي، يا حسابهاى عقلي و نقلى كردى وجواب دادى، يا اينكه في البداهه وفورا پاسخ دادى، اين دو فرق ميكند، شيطان هم از همين دريچه ها بهره ميگيرد.

محمد تقى ذاكرى

٢٠/٨/٢٠١٥

به اشتراک گذاشتن با :