خديجه، آن دوست باوفا!

بمناسبة وفات مادر مؤمنان حضرت خديجه

جريان خواستگارى رسول خدا از خديجه، نه، خواستگارى پُر سر وصداى خديجه از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) زبان زد خاص وعام شده بود، سنتى جديد در عرصه زندگى رُخ داده بود، خانمها آن را نپسنديدند، وآقايان  اين روش جديد را خوش آمده بود، زن خود به پسندد، خود مهر بدهد، وخود از شوهر خواستگارى نمايد؟

در عرب چنين عملى براى نخستين بار بود كه بانجام مى رسيد، نه آن روز، بلكه امروز نيز همينطور است، خواستگارى آقايان از خانمها سنتى بود كه خداوند آغاز گر آن بود، آن هنگام كه مادر انسانها، حوا را آفريد، به آدم ابو البشر خطاب شد: اين بنده ومخلوق من است، از من خواستگاريش كن، وآدم آن برگزيده خداوند به خواستگارى حوا آمد واين سنت پايه ريزى گرديد، كه زن موجودى دوست داشتنى است وبا عزت وناز وكرشمه، پس اى انسان از جنس مذكر، كرنش نما وبه خواستگارى او برو، يك بار؟ نه ، شايد دهها مرتبه بايد حلقه درب خانه عروس را بكوبى، شايد كه موافقت حاصل شود.

اما در مورد رسول خدا وخديجه مسأله كاملا متفاوت بود، مى بايست خديجه آن زن ثروتمند عرب كرنش كرده وبه درب خانه يتيم ابوطالب واسطه فرستد، وتجارت را بهانه سازد، تا جرأت يافته جريان خواستگارى را با جناب ابو طالب، عمو و ولى أمر محمد أمين  مطرح نمايد.

رايزنى هاى متعدد وطرحهاى متفاوت براى تملك قلب اين نوجوان از بزرگ خاندانى چون قريش لازم بود، محمد أمين از امتحان هاى متفاوت موفق درامد، وخديجه خود را براى كرنش عظيم آماده ساخت، واسطه تلاش كرد، جامعه قبول نداشت، عاقبت بزرگ خاندان قريش، ابو طالب آن مؤمن قريش باتنى چند در حركت شدند، تاصورت مسأله را درست كرده وسنت خداوند به شكلى ديگر بانجام برسد، خواستگارى ظاهرى صورت گرفت وخديجه باتمام افتخار پيشنهاد كرد، كه مهر را خود به پردازد، تا سعادت ابدى را درخانه خود بارمغان آورد.

همه اين ماجرا اول كار بود، دوران نامزدى و شب زفاف سپرى گرديد و بانوئى به عظمت دنيا، همسرى بنام خديجه شترهاى خود كه كليدهاى مملكت دارائى او بودند را به حركت در آورد،  وهمه دارائيهاى منقول وغير منقول را پيش كِش رسول خدا، نه، بلكه پيش كِش اسلام نمود تا شايد مقبول درگاه خداوند قرار گيرد.

وبر همين اساس بود كه رسول خدا هميشه، در زمان حيات، وپس از وفات خديجه، از اين بانوى باعظمت، باعظمت ياد مى كرد، آن زمان كه همه مراتكذيب كردند، او مرا تصديق نمود، وآن گاه كه همه به دشمنى بامن در آمدند، اين خديجه بود كه مرا، نه همسر، بلكه يار وياور و پشيبان، نه همسر كه يك دوست صميمى وبا وفا بود.

خديجه اولين بانوئى بود كه :

به رسول خدا (صلى الله عليه وآله) عشق ورزيد.

به رسول خدا ايمان آورد.

با رسول خدا پيوند زناشوئى بست.

همه اموال خود را به رسول خدا بخشيد

خويش را فداى رسول خدا نمود.

واولين بانوئى بود كه لقب أم المؤمنين را به خود اختصاص داد.

وبجا بود برخوردهاى رسول خدا با اقوام، فاميل، ودوستان خديجه، هرگاه ايشان را مى ديد، احترام مى نمود، تمام قد مى ايستاد، با آنها چاق سلامتى مى نمود، وهنگامى كه از ايشان سؤال كردند: چرا اين همه … مى فرمود: خديجه نه يك همسر بلكه دوستى باوفا بود.

كه به فرموده امام صادق عليه السلام: چه زيباست برادر خود يك دوست باشد .

يادش گرامى، و روحش شاد.

محمد تقى ذاكري ٥ رمضان مبارك ١٤٣٧

به اشتراک گذاشتن با :