مولودى فراتر از گيتى

سى سال پس از واقعه اى كه سال فيل نام گذارى شده بود، ودر روز ١٣ رجب، خداوند بامِدادى رنگين، و بارنگى پاك ناشدنى صفحه اى از صفحات گيتى را رنگ آميزى و رقم زد كه مى بايد ماندگار باشد، و بادرخشش فراوان.

مولودى كه جهان همانند او (باويژگيهايش) به خود نديده است، پا به عرصه گيتى بگذارد، با خصوصياتى باور نكردنى.

زايشگاهش عبادتگاه انس وجن، بوده وتا أبد خواهد ماند.

كادر زايشگاه، از دكتر وپرستار گرفته تا ابزارى كه مى بايد به كار گرفته شود تا اين واقعه مهم را ويراستارى نمايد، از بهشتى كه هنوز بشريت آن را نديده است آمده باشد.

نحوه پذيرش، مدت بسترى مادر، چگونگى ماجرا، وهرچه بدان مرتبط است، همگى باشگفتى همراه باشد.

بار الها، چه كنم؟

در اين جايگاه مقدس، درد زايمان؟

قداست جايگاه، آبروى بانوئى كه به فرهيختگى شهرت دارد، زمانى كه بزرگان مكه نزديك كعبه نشسته اند وناظر بر اين روى داد هستند، شرائط وضع حمل يك زن ودهها موضوع ديگر، دل نگرانى بانوئى بود كه گِرد خانه كعبه مى چرخيد.

دستهاى پاك خود را به ديوار كعبه نهاد، با سوزى كه هيچكس توانائى ديدن آن را نداشت، با صدائى كه تاريخ آن را به ثبت رسانيده فرياد برآورد كه اى پروردگارمن ، من به تو ایمان دارم، و به همه پیامبران و کتابهایی که از سوی تو آمده و گفتار جدم ابراهیم خلیل را تصدیق دارم و به او که این خانه کعبه را بنا کرد، پروردگارا به حق همان کسی که این خانه را بنا کرد و به حق این نوزادی که در شکم من است، ولادت او را بر من آسان گردان.

ناگهان قسمت پشت خانه کعبه شکافته شد و فاطمه دخت اسد به داخل خانه دعوت گرديد.

بزرگان قريش به يكديگر نظر افكنده وگفتند: اين چه رخدادى بود، آيا شما هم اين واقعه را ديده ايد؟

 آرى ماهم ديديم، فاطمه از دیدگاه ما پنهان گردید و دیوار خانه نیز مانند نخست به هم پیوست.

آنها در تلاش و باشتاب آمدند كه قفل كعبه را باز كنند، وبه خيال خام خود اين بانو را نجات دهند.

كليد چرخيد ولى درب باز نشد!

این خبر به سرعت در شهر پیچید، سه روز  اين ماجرا بر سر زبانها بود، هرلحظه مردم به نزديك كعبه مى آمدند تا از نزديك شاهد اين رخداد عظيم شوند، و چون روز چهارم شد فاطمه از همان مکان بیرون آمد و قنداقه فرزندى در دست داشت،  همه شگفت زده به يكديگر نگاه كرده ومبهوت ماندند.

دخت أسد، همچو مريم پس از ولادت عيسى آن پيامبر عظيم الشأن، لب گشوده و به مردم گفت: خدای تعالی مرا بر زنان پیش از خود برتری بخشید، و من در خانه خدا رفتم و از روزی و میوه بهشتی خوردم و چون خواستم از خانه بیرون آیم، هاتفی ندا کرد: ای فاطمه نام این مولود را علی بگذار که خدای علیّ اعلی می فرماید: من نام او را از نام خود برگزيدم و…. 

ديگر حرفها براى مردم مفهوم نداشت كه همه مبهوت واقعه بودند، چشم نيروى گوش را گرفته بود، وديگر صدائى به گوش كسى نمى رسيد.

مدتى بر اين واقعه گذشت، آنان كه تتمه سخنان فاطمه دخت اسد را آن روز شنيده بودند، با يكديگر آهسته سخن مى گفتند وبه دنبال معنى آن كلمات بودند كه ناگهان على را بردوش پيامبر ديدند كه تَبَر بر دست دارد و تكبير گويان خدايان آنان را در هم مى شكند، به يكديگر نگاه كردند وگفتند: آن روز فاطمه دخت أسد چه گفت؟

آنچه اينان نشنيده گرفتند اين بود: واين مولود بُتهاى شما را درهم ميشكند، وپرستش فقط أز آن پروردگار يكتا خواهد بود.

محمد تقى ذاكرى

نجف اشرف

١٠ رجب ١٤٣٧-١٩ آپريل ٢٠١٦

به اشتراک گذاشتن با :