نمی تواند مرا ببوسد

درمركز امام على سنتر ويرجينيا منتظر آنها نشسته بودم، درذهن خودم راه حلهاى جديدى فكرمى كردم وبراى ادامه زندگى جوانها برنامه ريزى مى كردم.

رأس ساعت وطبق قرارداد، وبرخلاف ماشرقيها، دو زوج جوان رسيدند، معلوم بود در اين 5 سال اقامتشان در امريكا وقت شناس شدند، وبراى وقت خودشان وديگران ارزش قائلند.

اينكه افراد از فرهنگ خوب يكديگر ياد بگيرند خيلي خوبه وبايد آن را به فال نيك گرفت.

خيلى اميد وارشدم.

جلسه ما شروع شد. خانم جوان 20 ساله اصرارداشت طلاق بگيرد، ومرد جوان هم تسليم خواسته او بود، ازش سؤال كردم: شما ميخواهيد همسرتان را طلاق بدهيد؟

خودش طلاق مى خواهد.

شما مى توانيد قبول نكنيد.

نمى شه كسى را مجبوركرد با كسى زندگى كند.

طلاق باختيار مرد است مگر اينكه همسر هنگام ازدواج شرط كرده باشد، ومرد بايد بتواند همسرش را درك كند وراه حلهائى براى زندگى بگذارد.

هنوز حرفم تمام نشده بود كه خانم گفت: اگرمى تونست مرا درك كند كه درخواست طلاق نبود وما اينجا نبوديم.

ازش سؤال كردم: مشكل شما دوتا جوان چيه؟

خانم: نمى توانه مرا ببوسه.

باتعجب گفتم: بوسيدن كه كارخوبيه وهرجوانى اصولا بلده چه جورى همسرش را ببوسه.

خانم: من مى خواهم مانند امريكائيها هركجا خواست وخواستم، وسط خيابان، تو اتوبوس، توفروشگاه … مرا ببوسه … بغل كنه، عشقشو نشون بده.

خانم جان اين كه كارى نداره، اكر اون شمارا نبوسيد شما اون رو ببوس. شما عشقتو نشونش بده.

مرد بايد زن را ببوسه نه زن شوهرش را !

خانم جان شوخى تان گرفته؟

نه به خدا، همه مشكل ما تو اين 5 سال همينه، من مى خوام مثل امريكاييها بشيم، مثل اونها عشق داشته باشيم، عشق بازى كنيم …..

وهمينجور رسم ورسوم امريكائيها را به رخ من وشوهرش كشيد وعدم اقدام شوهر به انها را نقص فرهنگى در او دانست وبراى همين طلاق مى خواست.

انگار داشتم خواب مى ديدم، دوتا شاخه گل مناسب كه مى توانستند بهترين زندگى را داشته باشند كارشان به جايى رسيده كه از يكديگر جداشوند وندانسته خودشان را گرفتارمشكلات پس از طلاق كنند، آنها نمى دانند زندگى عبادت است.

نمى دانند شكستن دل يعنى چي ؟

نمى دانند از هم گسيختن چه پيامدهائى دارد؟

نمى دانند تحمل مشكلات زندگى چه پاداشهائى ازطرف خداوند دربردارد؟

زن ومردى كه همسرش را تحمل كند چه جايگاهى نزد خداوند دارد؟

حتى از نظر مادى، انها نمى دانند طلاق چند تمام مى شود؟

چقدر بايد الزاما به وكيل پول داد؟

هزينه نفقه كه بايد به همسر پرداخت، واگرشماهم ندهى قانون مى گيرد، چقدر است ؟

اجاره منزل، حد اقل تا هردو سروسامان بگيرند، چقدر است ؟

اگر فرزندانى داشته باشند تكليف آنها چه مى شود؟

كدام زن، فرزند ديگرى را مانند فرزند خودش نگاهدارى مى كند ؟

وپس از دهها حساب رسى، چه ضمانتى هست كه همسرآينده (مرد وزن) همين مشكلات را نداشته باشد ؟

مگر زندگى جنس است كه از فروشكاهى خريده وپس از استخدام پس داده شود ؟

آنها نمى دانند آثار منفى طلاق در روح وروان زن وشوهر چه اثرات زيان بارى دارد ؟

به تجربه ثابت شده است، همه آنهائى كه تن به طلاق مى دهند ازوضع پيش آمده راضى نيستند.

بيش از يك ساعت وقت صرف كردم به مرد بفهمانم بوسيدن زن از نظر اسلام چه أهميتى دارد، چه قدرثواب دارد، خداوند از زن ومرد درزندگى چه ها خواسته … ومرد همچنان ساكت وآرام نشسته بود وبه من زل زده نگاه مى كرد.

شايد فكرمى كرد چرا اين آخوند براى ما دل سوزى مى كنه، توكارت را انجام بده وپولت را بگير، چرا مارانصيحت مى كنى، وقتت را بيهوده تلف مى كنى.

ولى من وظيفه داشتم براى حفظ زندگى آنها تلاش كنم، وظيفه دينى واخلاقى.

دينى از اين جهت كه اسلام اصلاح بين دومسلمان را جزو واجبات اوليه هرمسلمان مى داند، ما نمى توانيم نسبت به يكديگر بي تفاوت باشيم، همه مسؤول هستيم، اين جور نيست كه هركسى كار خودش را بكند وبا يكديگر كارى نداشته باشيم.

بله، حق نداريم دركار يكديگر دخالت كنيم، حرام است.

حرام است حتى دقت در زندگى مردم، چه رسد به دخالت.

ولى حال كه خودشان مراجعه كردند بايد كمكشان كرد.

از نظراخلاقى هم تكليف است، واجب اخلاقي است، چون بنى آدم اعضاى يكديگرند، مگرمى شود همشهرى، هم آيين، وهمنوع من نياز به كمك من داشته باشد ومن بتوانم و كوتاهى كنم ؟

همه امور دنيا پول نيست، درسته من هم خرج دارم، هزينه زندگى آخوند وغير آخوند نمى شناسد، ودر امريكا همه باديد مادى به قضايا مى نگرند، ولى اين جور هم نيست كه اخلاق اجتماعى جاى خود را با پول عوض كرده باشد، همه ما دربرابر ازهم گسيختن جامعه واطراف خودمان مسؤوليم.

تلاش كردم اولا مشكل آنها را بفهمم وآنگهى براى اين مشكل راه حل عرضه كنم.

چند مشكل به نظرم رسيد:

1 – زوج هاى جوان كه پس از ازدواج به كشورهاى غربى مى آيند، مى توانند هدفمند زندگى كنند ومى توانند بى هدف باشند. اين دو بى هدف زندگى را آغاز كردند، بعد هم معلوم شد براى اينكه بيايند امريكا باهم ازدواج كردند.

آنها كه هدفمند هستند با دگرگونيهاى فرهنگى كنار مى آيند، بعضى از دگرگونيها فرهنگى هستند وبايد آنها را فراگرفت وبعضى از آنها مى توانند آفت زندگى باشند كه بايد به آرامى از كنارآنها عبور كرد وبه آنها بى توجهى نمود.

آنها كه فرهنگى هستند، تكامل است، ارزش است وخوب است مورد توجه قرار گيرد، مانند دروغ نگفتن، حتما راست گفتن، دورو نبودن، و دهها مثال ديگر.

ولى مشكل زوج جوان ما اظهارمحبت (دوست داشتن را به زبان آوردن) بود، كه خود اين كارعمل نمودن به دستورپيامبر اسلام (ص) است كه فرمودند: اينكه مرد به همسرش بگويد: دوستت دارم، اين گفته ازدل همسر بيرون نخواهد رفت.

واين فرمان اخلاقى از طرف رسول خدا (ص) بما ياد مى دهد كه بايد هميشه مرد به همسرش بگويد دوستت دارم، بايك گل گلستان به وجود نمى آيد.

هردو مى توانند به يكديگر بگويند، محبت دو طرف دارد.

اظهارمحبت فقط براى همسر نيست، روخوش نشان دادن به همه مردم، خوش اخلاق بودن درخانه وخارج از منزل، بادوست ويا دشمن. اين يگ فرهنگ است بايد آن را فراگرفت وبه آن عمل كرد.

بله حتى بادشمن، ما درفرموده هاى امامان خود داريم به اين مظمون كه فرمودند اگر بايك مخالف دين وعقيده تان كه باشما جنگ فرهنگى هم دارد، همنشين شديد، كارى كنيد كه از شما خاطره خوبى درذهنش منعكس شود.

اين از اصول اوليه ومهم اسلام است كه مسلمان ظاهرش وباطنش، درون وبرونش، همه منعكس كننده خوبيها وارزشها باشد.

2 – درك كردن همسر(مرد وزن) كه چه خواسته هائى دارد، از چه خوشش مى آيد، چه كارى، حرفى، وياعكس العملى مى تواند اورا شاد ويا اندوهگين سازد. از چه غذائى خوشش مى آيد، وكدام غذا او را به ياد چى مى اندازد.

اين كه كدام غذا ياكار براى او خوب است يابد، امر ديگرى است، ما نبايد درمرحله اول به فكر خوب بودن ها يا بد بودن ها باشيم، اول بايد همسر را شناخت وسپس براى مشكلات راه حلها را يافت وچگونه انها را جايگزين نمود وبا چه روشى.

اگرچه ممكن نيست صد درصد مرد زن را درك كند، وهمچنين نمى تواند زن شوهرش را صد درصد درك كند، امكان پذير نيست، شما نمى توانيد زوجى را بيابيد كه صد درصد همديكر را درك كرده باشند، ولى تاحدود زيادى امكان پذير وشدنى است. وبايد انجام شود.

اينكه مى گويم بايد، چون لازمه ادامه زندگى موفق شدن است، انسانها نمى توانند ونبايد عدم موفقيت ها را آزمايش كنند، عمر مفيد ومتوسط ما انسانها حد أكثر 50 سال است، كه قسمتى از آن درجوانى وبى خبرى سپرى شده است، واگربخواهيم آينده خود وفرزندانمان را درست كنيم بايد موفق شويم، بايد خوشبخت شويم، به هرقيمت.

بله به هرقيمت، چون بهاى ناموفقيت بودن در زندگى خيلى بيشتر است اگر بخواهيم آن را باماشين حساب حساب كنيم.

هميشه ناموفقيت گران تمام مى شود، بلكه نمى توان هزينه عدم موفقيت هارا باماشين حساب جمع وتفريق كرد، همه اش مادى نيست. جنبه مادى آن كمتر از 5 درصد است.

پس بايد همديگر را درك كنيم، وبايد يكديگر را خوشبخت كنيم، راهى جز آن نيست. چون خود انتخاب كرده ايم، اگر انتخاب ما صحيح نبوده پس ما بلد نبوديم انتخاب كنيم، كلاس يادوره فرهنگى هم درجهان وجود ندارد كه برويم كورس ببينيم وياد بگيريم. همه كلاسهاى موجود گمان است، گمانها بررسى مى شود نه واقعيتها.

انسانها از مجموع شكستها موفقيت را ممكن است ياد بگيرند، وممكن است موفق نشوند، وعمرشان را صرف تجربه ناموفقيت ها كنند.

چون انتخاب همسر يك نوع توافق عاطفى است، يعنى گول خوردن، مرد وزن هم ندارد، همه فريب مى خورند، خيال مى كنند اين يكى از آسمان افتاده، وپس از تجربه مى فهمند ودرك مى كنند كه بازهم اشتباه كرده اند، دام همان دام است مودل آن فرق كرده.

3 – سعى نكنيم معلم يكديگر باشيم، ما براى زندگى بايد عاشق باشيم نه معلم. زن به دنبال عشق است كه شوهر مى كند، مرد هم از همسر عشق مى خواهد نه تعليم وتربيت.

ودر واقع همه مى توانيم همزمان عشق وتربيت را به مرحله عمل بگذاريم، ولى تجربه نشان داده است كه عشق نشان دادنى است، باوركردن مى خواهد، فهماندن لازم دارد وسپس تربيت وتعليم راه خود را درهمه زندگيها باز خواهد كرد.

آنگاه مرد همسرش را معلم نخواهد ديد، زن شوهرش را معلم باور نخواهد كرد، بلكه همه به عشق فكر مى كنند وبه آن عمل مى كنند.

4 – سعى كنيم واقع نگرباشيم نه اينكه مثالى فكركنيم. هركس را بايد همانگونه كه هست باوركرد، نه آنگونه كه ما دوست داريم باشد.

5 – پس از ازدواج، همه بايد باوركنند ديگر راه انتخاب سپرى شده است و بايد با اين انتخاب راه پرفراز ونشيب زندگى را پيمود، بايد دريكديگر ذوب وفنا شويم تابتوانيم آينده روشنى براى زندگى شيرين خود وفرزندانمان به وجود آوريم.

چند مسأله شرعى

1 – طلاق از نظر شرع در اختيار مرد است مگر اينكه زن هنگام ازدواج شرط كرده باشد.

2– زندگى اجبارى ممكن نيست، زن وشوهر بايد بستر عشق محبت را براى يكديگر بگسترانند.

3 – تجربه نشان داده است اگر انسانها ارزشها وباورهاى مقدس خود را رها كنند، به قراردادهاى اجتماعى مانند ازدواج نيز پايبند نخواهند ماند، پس سعى نكنيد يكديگر را به زدست دادن فرهنگها وارزشها دعوت كنيد، ذوب درعادتهاى جامعه مى تواند راه خيانت را در همه افراد فراهم آورد.

4 – مى توان هميشه فروخت واز دست داد، ولى هميشه نمى توان خريد، پس نعمتهای خدادادى وارزشهاى تربيتى را از دست ندهيد، فروشنده نباشيد، خريدارباشيد.

5 – زندگى را باغرور نمى توان ادامه داد، مقدار زيادى منت كشى بايد ياد گرفت. بامنت كشى دربرابر همسرتان، شما كوچك نمى شويد ولى زندگى ادامه خواهد يافت.

6 – عشق يك فرهنگ اسلامى وانسانى است، آن را فراگيريد وبه يكديگر وفرزندانتان ياد دهيد، اين رمز موفقيت همه است.

7 – اخلاق خوب روزى شما را افزون وزندگى را زيبا وپايدار خواهد كرد.

8 – دين را در زندگى خود ثابت قراردهيد، افراد پايبند به دين هرگزخيانت نمى كنند.

9 فرهنگ عذرخواهى را فراگيريد كه تجربه نشان داده است كوتاه ترين راه براى وصل كردن است وسالمترين انها.

10 – سعى كنيد موفقيت را آزمايش كنيد نه شكست وناكامى را.

 

به اشتراک گذاشتن با :