اصول گرايان؟

يكى از واژه هائى كه به غلط معنى شده و يا رواج يافته است، واژه اصول گرايان است.

اين نوع تحريف فقط در شيعه نيست، در مخالفين شيعه هم بنام أهل سنت معروف شده است.

(والجماعة) به واژه ( أهل السنة) اضافه شده كه درست است، بمعنى اينكه ايشان پيروان اصحاب (صحابه) پيامبر صلى الله عليه وآله را بيشتر مورد توجه دارند. با اين توضيح  كه واژه (صحابه) در تعريف مخالفين شيعه يعنى هركس پيامبر را ديده است، چه ايشان را درك كرده يا درك نكرده باشد، چه بزرگ باشد وچه خرد سال•

پس، اصول گرائى كه بمعنى بازگشت به فهم از واژه هاى دينى است، اگر از راه أئمه گرفته شود صحيح است و اگر از راه صحابه گرفته شده با حقيقت فاصله بسيار دارد.

فراموش نكنيم كه ممكن است اين فهم وبرداشت صحيح باشد يانه.

تكليف ما در زمان غيبت معصوم تبعيت از تفسيرها ومعناهائى است كه از امامان بطريق صحيح رسيده باشد، ودر صورت عدم وضوح مطلب، مراجعه به أهل تخصص در علم حديث است كه بانام مجتهد شناخته مى شود.

آنهم نه مجتهدى كه در دانشگاه تربيت شده است، زيرا كه دانشگاه پژوهشگر تربيت مى كند، نه فقيه، زيرا نمك فقه أهل بيت عليهم السلام تقوى درست مى كند، ولذا مى بينيم فهم حوزه از فقه با فهم دانشگاه فرق مى كند. البته اميد وارم كسى از اين عرض بنده دلگير نشود.

البته منكر نيستم كه تربيت شدگان حوزه هم  از كج روى يا كج فهمى مبرا نيستند، چون ايشان هم انسانهائى هستند كه در شرائط اجتماعى مختلفى رشد كرده و طبايع بشرى مختلفى بدست آورده اند، لذا تند خوئى يا كج فهمى در گفتارها و يا كردارهاى ايشان نيز به وضوح هويدا مى شود.

تنها حوزوى هائى كه همواره با روايات اهل بيت عليهم السلام سروكار دارند نه تاريخ، وخود را با فرمايشان وعملكرد سياسى ايشان هماهنگ مى كنند، تنها ايشان هستند كه به فرهنگ حقيقى اسلام نزديك تر هستند.

ولذا ما در تاريخ اسلام ابوذرها داريم كه  باحاكم مستبد تند برخورد بودند، وسلمانها داشتيم كه خردمندانه باقضايا برخورد مى كردند، وهردو مدال (ازما هستند) را از رسول خدا صلى الله عليه وآله دريافت كردند.

بدان معنى كه هركسى را بهر كارى پرورش داده اند، وتنها شرائط زمان ومكان است كه بين اين دوروش كدام يك را بايد انتخاب كنيم.

يعنى روش ابوذر درزمان خلفاى اول ودوم كارائى چندانى نداشت، أما در زمان عثمان فوق العاده كارائى داشت، ولى روش سلمان در زمان حكومت آن دو، سبب حفظ اسلام ونشر فرهنگ أمير مؤمنان عليه السلام بود.

ولذا اصولگرانى كه تاريخ عملى رسول خدا وأمير مؤمنان عليهما السلام (نه تاريخ اسلام) را مد نظر دارند ودر آن تأمل مى كنند، مانند خاندان شيرازى، رحمت الهى وبزرگوارى در حكومت، ومردم دارى را بيشتر مى فهمند وبه آن دعوت مى كنند، ولى آنانكه به تاريخ نظر دارند وبا اهل سنت رفت وشد دارند، سيستم ذهنى ديگرى دارند.

پس اصولگرائى دومعنى دارد:

١- پيروان تاريخ رسول گرامى اسلام وامير مؤمنان عليهما السلام ، قولاً وعملاً ، وعلى الخصوص روش حكمرانى ايشان را مد نظر دارند.

٢- پيروان تاريخ اسلام.

تحقق مطلب را درسخنرانيها وخطبه هاى نماز جمعه وعملكرد ايشان، وروش حكومتى مى توان يافت.

وبهترين نشانه در شناخت ايشان تأمل در سوره سياسى قران كريم، يعنى سوره برائت است.

تفصيل ان رادر مقال ديگر بيان خواهيم كرد.

به اشتراک گذاشتن با :