چند قطبى بودن، خوب است يابد؟

اخيراً اين واژه برسر زبانها افتاده است كه مسير سياسى كشور بايد يك قطبى باشد يا چند قطبى؟

اينكه يك كشور يك قطبى باشد بدان معناست كه نو آورى محدود ورقابت از بين برود.

از خداوند ياد بگيريم، خداوند سبحان كل مخلوقات (از جمله بشر) را چند قطبى آفريده است.

در  خلقت انسان، دورانهاى: جوانى، ميانسالى، بزرگ سالى و…

در فكر وانديشه، ازادى خواهى، استبداد، التقاطى و…

در روش كار، تُند رو، ميانه رو، خون سرد، روحيه قليائى، خود جوش و…

در ميدان سياست نيز، اصول گرا (وشاخه هاى منشعب از آن) اصلاح طلب (و تقسيمات سياسى وفكرى حاصل از آن) ملى گرا، ملى مذهبي و..

در درختان، برگهائى كه روز گذشته باز شده اند، با برگهائى كه امروز باز شده اند، تفاوتها (در رنگ وخصوصيات وخواص) بسيار است.

اينها مثالهائى براى نزديك شدن به موضوع است.

بياد دارم اولين جلسه سمينار أئمه جمعه وجماعت منزل اقاى مشكينى در قم برگزار شد، آنوقت تازه مرحوم اقاى شيرازى به ايران تشريف اورده بودند، با اين تصور كه ميشود خدمتى كرد، مرحوم اقاى خمينى نيز با همين تصور (احتمالاً) به ديدار ايشان رفت.

اين نوع ديدار از طرف اقاى خمينى منحصر بفرد بود، زيرا ايشان به ديدار هيچكس نرفت، وتنها به ديدار اقاى شيرازى رفت.

در آن روزها، عده زيادى از ميهمانان سمينار به ديدار اقاى شيرازى رفتند، چه آنها كه از قبل با ايشان وافكار روشن واصلاحگرانه ايشان آشنا بودند، ويا آنها كه فقط مطالبى در مورد ايشان شنيده بودند.

عده معدودى هم (به هرعلتى) مايل به ديدار با اقاى شيرازى نبودند.

اقاى شيرازى فرصت را غنيمت شمردند و خودشان به ديدار همه آقايان رفتند.

دقيقاً بياد دارم اقايان: بهشتى، رفسنجانى، احمد اقا وتنى چند ديگر جزو همين معدودها بودند كه شايد احساس رقابت ميكردند، با اين تصور كه شايد اقاى شيرازى آمده اند ايران كه پستى بعهده بگيرند، ويا درمسائل سياسى نقشى ايفا كنند. ولذا ايشان به ديدار اقاى شيرازى نرفتند، شايد برخورد اقاى خمينى با اقاى شيرازى سبب اين تصور شده بود.

اما اقاى شيرازى تواضعاً به ديدار اين دسته از اقايان هم رفتند وبه همه اين تذكر را ميدادند كه مملكت نياز به رقابت مشروع دارد، وشما بيائيد احزاب آزاد تأسيس كنيد كه درجهت اجراى صحيح قانون باشد و رقابت بنفع قانون ومردم صورت گيرد تا شكوفائى وخلاقيت به وجود آيد.

البته همه اقايان محبت فرموده وبا پوز خند مخالفت خود را نشان دادند.

امروز باگذشت بيش از ٤٠ سال، اين حقيقت جلوه بيشترى پيدا كرد، وعملاً در اين دوره هاى اخير (١٠ سال اقلاً) معلوم شد كه مملكت نياز به خونهاى تازه دارد، وانديشه ها را نميشود در يك قالب گنجاند.

اوائل انقلاب با دوگانه نشان دادن روحانيت مبارز و جامعه روحانيت، سعى بر اين بود دوگانگى (شكلى) را واقعى نشان دهند، أما بعدها واقعيت ها معلوم شد.

اكنون اين موضوع براى چندمين بار در جوامع سياسى وفكرى ايران مطرح ميشود، ولذا مى بايد منافع وزيانهاى چند قطبى را ارزيابى كرد.

پايان سخن اينكه:

١- اگر چند قطبى واقعى باشد، خوب است، ولى بايد راستى آزمائى بشود، ويقين حاصل گردد كه نتيجه آن اجراى صحيح قانون اساسى و حافظ حقوق مردم باشد.

٢- اگر هر دو قطب از امكانات وقدرت مشابهى برخوردار باشند، نه اينكه يكى از ترس ديگرى سكوت كند.

٣- آزادى بيان در چهاچوب قانون اساسى براى هردو يك سان باشد، وهر دو أدب و  آداب اختلاف را رعايت كنند، نه اينكه به يكديگر هتاكى نموده ويا ناموس يكديگر را به چالش بكشند.

٤- هيچكدام از ابزارى بنام چماق استفاده نكند.

٥- ترور حقيقى يا مجازى، به زندان افكندن وپرونده سازى براى يكديگر ممنوع باشد.

براى رسيدن به مقصود خوب است در مرحله اول قانون تصحيح شود، وانگهى مانند كشورهاى غربى (هركدام خيال ميكنيد خوب است وقانونش منصفانه است) در اجراى صحيح قانون (نه تفسيرهاى شخصى) بايكديگر رقابت كنند.

ميشود امكانات بالقوه وبالفعل كشورى به عظمت ايران را به گونه اى تغيير داد كه به اسلام وتمدن نزديك تر، واز خودكامگى واستبداد، كشور ومردم را رهائى بخشيد.

به اشتراک گذاشتن با :