نظم جامعه از خانواده شروع مى شود
در زمان پيشين كسانى كه در جنگها به اسارت گرفته مى شدند، به عنوان برده (غلام ياكنيز) در جامعه به فروش مى رفتند، بردگان حق تشكيل خانواده نداشتند مگر با موافقت مالكان آنها، ومالكان عموماً چنين اجازه اى را نمى دادند، مگر در شرائط ويژه.
اين مسأله در خاندان عصمت وطهارت چهره ديگرى داشت.
خاندان رسول خدا (ص) از بردگان به عنوان دانش جويانى كه مى بايد خواهان تعليم وتربيت باشند، بهره مى گرفتند، تعليم وتربيت براى آنها نوعاً اجبارى بود، وهر بنده اى كه خواندن ونوشتن ياد داشت وگروهى را تعليم مى كرد، نعمت بزرگ آزادى را بدست آورده و از بردگى وخدمت اجبارى آزاد مى شد، وبدين وسيله جامعه اى تعليم يافته به وجود مى آمد، اين افراد به شكل طبيعى مبلّغ دين ومذهب نيز مى شدند، و در خاندان واقوام خود نيز رتبه بالاترى بدست مى آوردند، و خود نوعى دعوت به اسلام درميان فاميل، دوستان وآشنايان نيز بود.
طبيعى است چنين حركتى موجب اختلافات خانوادگى نيز همراه مى بود، ومى بايست آن پيشواى خردمند جهت اصلاح وآشتى گامهائى نيز بردارند.
امام بزرگوار در اصلاح به سخنان مرد يا زن اكتفا نمى كرد، بلكه طرف دوم را مى پذيرفته واز چگونگى جريان اختلاف اطلاع يافته وگامهاى علمى وعملى در جهت اصلاح بر داشته وراهنمائى هائى مى فرمودند.
در بسيارى از موارد طرف مورد اختلاف عبرت گرفته واصلاح مى شد، ويا اينكه تحمل را پيشه ساخته ودوباره زندگى از تلخى به شيرينى مبدل مى شد.
گاهاً مواردى پيش مى آمد كه طرف مورد نزاع لجاجت نموده وراه را مى بسته وخواهان جدائى بود، اسلام راه جدائى (طلاق) را گذاشته تا همه مردم با آزادى كامل راه خود را انتخاب نموده، شيرينترين زندگى يا جدائى دوستانه، وبه عبارت قران كريم: (امساك بمعروف او تسريح باحسان ) متحقق شود، ودر نتيجه رستگارى يا ناكامى اختيارى باشد.
راه سومى در كار نبود، عموماً، ولى تاريخ يك مورد را در زمان امام صادق (ع) نقل فرموده كه خانمى نه تنها عدالت را قبول نمى كرده، ونه تنها اصلاح نمى شده، كه راه سومى اختيار نموده ونفرين را پيشه ساخته، وپيشنهادهاى اصلاح گرانه را رد نموده، در عين حال تلاش در حفظ و بهره بردارى از امكانات وخدمات به يك خانم خانه دار را نگاه داشته است.
عدالت اقتضا مى كند زن وشوهر همكارى وهمدلى كنند، و هيچ وقت زورگوئى نكنند، پس اگر زن بخواهد نعمت پشتيبانى شوهر را داشته باشد، مى بايست حُرمت او و زندگى را پاس دارد، وگر نه از آن نعمت مهم پشتيبانى وكانون گرم محروم خواهد شد.
معلى بن خنيس (از ياران نزديك امام صادق) مى گويد: در محضر امام صادق (ع) بودم يكى از غلامان آن حضرت كه ازدواج كرده بود از بد اخلاقي همسر خود شكايت كرد، حضرت آن زن را طلبيد واز چگونگى اختلاف وعلل آن جويا شد، و به آن زن فرمود: چرا شوهرت از تو شكايت مي كند، زن شروع كرد به شوهرش نفرين كردن ، حضرت فرمود: اگر همينطور (بر اين كنيه توزى و بد اخلاقي و نفرين ) ادامه دهي بيش از سه روز زنده نيستي ، زن (با گستاخي تمام) گفت : برايم مهم نيست، مى خواهم كه هرگز او را نبينم (يعني بميرم و راحت شوم ) در روايت است كه اين زن بيش از سه روز عمر نكرد و مُرد. حضرت صادق عليه السلام فرمود: اين زن متجاوز بود و خداوند عمرش را كوتاه كرد و شوهرش را راحت نمود.
تجاوز بر حدود وپايمال نمودن حقوق ديگران همان راه سوم بود كه اين زن انتخاب كرده بود، در حاليكه ممكن بود مشكل را با اندكى جا بجائى وضوابط جديد حل نمود، يا جدائى (طلاق) مسالمت آميز را برگزيد، بى آنكه به كسى آسيب برسد.
اين حديث دو درس ديگرى نيز بما مى آموزد.
اول: خداوند ظالم نيست كه هر نفرينى را پذيرفته وحق را پايمال نمايد، ولذا در أغلب اوقات نفرين به خود آدمى برگشته ونفرين كننده خويشتن را به گور مى فرستد.
دوم: نفرين وبد خواهى بركت را از عمر كاسته وسبب بى بركتى زندگى مى شود.
باشد كه ما به هوش آييم ودرست عبرت بگيريم.
سالگرد شهادت امام صادق عليه السلام
٢٥ شوال ١٤٣٧ هجرى شمسى