سخنى كوتاه به بهانه شهادت جواد الأئمه عليه السلام ٣٠ ذي قعده

گرامى داشت هر فرزانه اى به مجلس ياد بود، ترحم وبيان صفات شخصى ايشان نيست، بلكه ميبايست با اندكى تأمل در سخنان، رفتارها، و انديشه هاى ايشان بيشترين نتيجه را از مكتب آن بزرگوار گرفت، تا گراميداشت صدق كند.

در كلمات جوانترين شهيد از پيشوايان وفرزانگان و إمامان شيعه، به عبارتهائى برخورد مى كنيم كه هر حرف آن يك جهان معنى دارد، وعموم مردم از آن بى خبر هستند.

آورده اند : ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ خوش قلب وفقير ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﮐﺎﺳﻪ ﺷﯿﺮﯼ ﺟﻠﻮ ﺳﻮﺭﺍﺧﯽ می گذﺍﺷﺖ، ﻣﺎﺭﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽ آمد و ﺷﯿﺮ را ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﻭ در عوض سکه ﺍﯼ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﯿﺮﯾﺨﺖ .
روزى ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﺮﯾﺾ ﺷﺪ. ﺑﻪ ﭘﺴﺮﺵ توصيه كرد ﻫﻤﺎﻥ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ انجام دهد.
ﭘﺴﺮ ﻭﺳﻮﺳﻪ ﺷﺪ طمع سرار وجودش را گرفت ﻭ در اين انديشه رفت كه ﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﮑﺸﺪ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺳﮑﻪ ها را يك جا تصاحب كند، و ﻫﻤﯿﻦ ﮐﺎﺭ را ﮐﺮﺩ .

به بهانه ٢٢ ذى القعده، بحثى مختصر در مورد زادگاه حضرت عيسى(ع(

از دوران كودكى بياد دارم طاقچه اى كوچك ستون سمت چپ بالاسر حضرت ابا عبد الله الحسين عليه السلام (بطرف ضريح حبيب) را زينت بخشيده بود، نوشته زيبائى در آن نقش بسته بود (زادگاه حضرت عيسى عليه السلام(.

در زمان جوانى به بغداد رفتم ومسجد براثا را زيارت كردم كه سنگى در آن گذاشته بودند، كف آن سنگ كمى فرو رفتگى داشت و در كنار آن نوشته شده بود(سنگى كه حضرت عيسى روى آن به دنيا آمد(.

در تاريخ آورده اند كه آقا امام رضا عليه السلام ضامن آهوئى (كه گرفتار دام شكارچى شده بود) شدند، آهو رفت وفرزندانش را در پناهى گذاشت وسپس بازگشت!

اين داستان در تاريخ اين امام وارسته وحجت خداوند به عنوان يك معجزه وفراوان ثبت وبيان شده است، ولى كمتر ديدم از اين داستان عبرتهائى مطرح شده باشد، اگر هم شده، كمتر از خود داستان شهرت يافته است.

گمان كنم اين داستان براى ما پيامهاى ويژه اى (اس ام اس) دارد كه بايد بدان توجه شود